جشن تعیین جنسیت یلدا جون
دیشب یه جعبه نان شیرینی از قنادی مجلل خریدم رفتیم خونه مادر بزرگ اینا البته مادری و بعد با مامانی رفتیم پیتزا علی و شام بیرون خوردیم یه زبان و قارچ دبشخوردیم که قوی بشی و خوشگل البته من چیز برگر خوردم خلاصه هوا یدفعه طوفانی شد و باد شدید اومد ولی بعدش خیلی هوا خوب شد. ما هم کمی فیلم و عکس گرفتیم و اومدیم خونه توی راه نزدیک آپارتمانمون مامانی از چند تا گربه ترسید که دعوا میکردند . الان هم قراره بریم خونه پدر بزرگ (پدری) و یه نان شیرینی خوشمزه هم به اونا بدیم هنوز بهشون نگفتیم که بچمون دخمله خوشگله ، بفهمن کلی خوشحال میشن. حالا تا بعد