یلدایلدا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه سن داره

یلدا کوچولو ما

لحظه به دنیا آمدنت

1392/9/11 18:03
265 بازدید
اشتراک گذاری

یلدا جان بابایی کارهای بیمارستان رو انجام داد و بعد اومد مغازه واست یه سبد گل بزرگ درست کرد و رفت دنبال مادر بزرگ و سریع اومدن بیمارستان.

تو و مامانی رو بردن اتاق عمل آخه بریچ بودی و نچرخیده بودی البته فدای سرت ولی بیمارستان هم جیب بابایی رو خالی کرد حسابی.

وقتی اومدم مامور اتاق عمل نذاشت بیام تو ولی به زور اومدم تو آخه یلدام اون تو بود خلاصه ساعت 2:55 رفتید اتاق عمل و من ساعت 3:20 خوشگل ترین موجود زمین رو دیدم که تو اون تخت شیشه ای بود بعد با آسانسور آوردیمت توی بخش من بودم و مادربزرگت خیلی خوشحال بودم البته کمی هنوز خیالم راحت راحت نبود چون مامانی توی اتاق عمل بود و کمی کار داشت تا بخیه بشه و ریکاوری بشه خلاصه بردنت تو بخش زنان با مادر بزرگ و من دیگه ندیدمت و رفتم اتاق عمل پیش مامانی وقتی آوردنش خیالم راحت شد و اومدم بالا دوباره دیدمت و تورو نشون مامانی دادم خیلی خوشحال شد آخه خیلی خوشگل بود بینهایت بعد بابابزرگ و بقیه رفتند چون بخش زنان بود من یواشکی تا ساعت 6-7 موندم ولی فهمدن مجبور شدم برم ولی دلم اونجا پیش یلدا جون و مامانی موند.

البته شب یا عموها اومدم و واسه مامانی چای آوردم که 1 روز کامل هیچی نخورده بود و دوباره دیدمت مامان بزرگ به زوط منو انداخت بیرون آخه کسی رو راه نمیدادن و شی رفتم خونه.

فردا صبح زود اومدم دیدمت خواب بودی و دنبال کار شناسنامه و شنایی ات رفتم

خیلی حس خوبیب بود با یلدا جونمون

 

پسندها (1)

نظرات (0)